اسامی و وصیت نامه شهدای شهر خنجین

اسامی و وصیت نامه شهدای شهر خنجین

اسامی و وصیت نامه شهدای شهر خنجین

بزرگ مرد تاريخ

 
 
لوگوي دوستان
گنجينه احاديث

جستجو گر گوگل



موضوع: <-PostCategory->

 

گرگ مکار و شتر

 

آورده اند که گرگی و شتری خانه یکی شدند و قرار گذاشتند که از آن پس جدایی از میان برداشته شود

 و دو خانواده ، یکی بشمار رود و مابین کودکان آنها هم تفاوتی نباشد.

روزی شتر برای تلاش معاش به صحرا رفت. گرگ یکی از بچه های او را خورد و در گوشه ای خزید. چون

 سروکله ی شتر از دور پیدا شد ، گرگ پیش دوید و گفت : ای برادر بیا که یکی از بچه هایمان نیست.

شتر بیچاره نگران شد و پرسید: یکی از بچه های من یا بچه های تو؟

گرگ پاسخ داد : رفیق بازهم من و تویی کردی؟ یکی از آن پاپهن ها!!!

 

___________________________________________

 

طعم هدیه

 

روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.

آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش

 که پیر قبیله بود ببرد.

مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.

پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال

 بسیار قدردانی کرد.

مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.

اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید

 و گفت: آب بسیار بد مزه است.

ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود.

شاگرد با اعتراض از استاد پرسید: آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟

استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم. این آب فقط حامل مهربانی سرشار از

 عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






   نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:داستان,جالب, آموزنده,داستان کوتاه,,  توسط یه دوست 



آخرين مطالب



مقام معظم رهبري

درباره ما ...
 
 
 
نويسندگان